کد مطلب:140432 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

شهادت عون بن علی
پس از عثمان برادرش عون بن علی علیه السلام كه جوانی بسیار نیكو منظر و زیبا سیرت بود عازم میدان شد ابتداء خدمت امام علیه السلام رسید و كسب اجازه نمود و محضر مباركش عرضه داشت:

ای برادر به صرف من نیست كه مبارز طلبم زیرا در آن تأخیر و توقف می باشد و من در محاربه و مقاتله با دشمنان تعجیل دارم.


امام حسین علیه السلام فرمود: ای برادر لشگر دشمن بسیار است و مخالفان ما از سواره و پیاده بی شمار هستند عون جواب داد: یابن رسول الله شیر را از هجوم روباهان هراس و اندیشه ای نیست.

شعر



بكوشم درین حرب مردانه وار

چه اندیشه از لشگر بی شمار



دل و دست و بازو به كار آورم

جهان برعد و تنگ و تار آورم



این بگفت و مركب به جولان درآورد و خود را بر قلب سپاه دشمن زد، ابن الاحجار با دو هزار پیاده و سواره گرداگرد او را گرفتند، عون با شمشیر صف آنها را از هم درید و لشگر را از پیش خود رمانید و عنان بجانب خیمه معطوف داشت حضور مبارك امام علیه السلام رسید آن حضرت بر او آفرین كرد و فرمود:

می بینم كه مجروح شده و زخم های متعددی برداشته ای برو بخیمه و بر آنها مرحم بگذار.

عون عرض كرد: ای برادر بزرگوار شما را به روح جدت احمد مختار صلی الله علیه و آله و سلم سوگند می دهم مرا از حرب بازمدارید كه از تشنگی نزدیك است هلاك شوم و می بینم كه ساقی كوثر جامی پر از شربت بهشتی در دست دارد و به من اشارت می كند و من زود می خواهم كه خود را از تشنگی برهانم.

امام حسین علیه السلام فرمود: اسب ادهم را كه حضرت امیر در حال حیات به تو حواله كرده بود بفرمای تا زین كنند و بر آن گستوانی برافكنند و سوار شو.

عون بفرمود تا آن مركب را مكمل كرده بیاوردند و سوار شده زره داودی پوشیده و پیراهن سفید بر بالای زره پوشید و تیغ یمانی حمایل كرده و نیزه رومی بدست گرفته روی به میدان نهاد، زمان به زبانحال این صدا به عرصه گاه حربگاه انداخت:


فرد



چه آفت است باز این سوار پیدا شد

كدام سرو ز بالای زین برون آمد



صالح بن یسار را كه چشم بر وی افتاد بلرزید و كینه دیرینه اش تجدید شد و سبب عداوت او آن بود كه در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام او را با حالت مستی به محكمه حضرت آوردند امام علیه السلام به شاهزاده عون فرمان دادند كه او را هشتاد تازیانه بزن.

عون در مقام امتثال فرمان امام علیه السلام او را هشتاد تازیانه زد و این قضیه سبب شد كه كینه آن جناب در سینه آن شقی مخفی مانده تا در این وقت كه عون به میدان آمد آن صالح نام و طالح عاقبت به انتقام قصه ماضی تیغ از نیام كشید و زبان به فحش و دشنام گشود بر عون حمله نمود، عون از كلمات سفاهت آمیز او به خشم آمد با یك طعن نیزه وی را از اسب سرنگون نمود برادرش بدر بن یسار كه برادر را بدان خواری و ذلت دید بر عون حمله كرد و در برابر آن صفدر آمده خواست كه زبان به ناسزا گشاید شاهزاده او را مجال نداد و نیزه بر دهانش زد كه سر سنان از قفایش نمودار شد و روح پلیدش به سقر رهسپار گردید به یكبار هزار سوار از میمنه و هزار سوار از میسره بر او حمله كردند عون با ایشان به نبرد پرداخت، به هر كه می تاخت حیاتش را قطع و خرمن عمرش را با تیغ آتشبار می سوزاند تا زخم بسیار بر وی وارد آمد، قوا و توانائی از آن نامدار برفت، ضعف و سستی در او پیدا شد شدت عطش چشمانش را بی نور و گرسنگی مفرط تمام اعضاء و جوارحش را ناتوان نموده بود در این هنگام نامردی به نام خالد بن طلحه با طعن نیزه آن شیر بیشه شجاعت را از مركب واژگون نمود عون وقتی به روی زمین قرار گرفت گفت: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، یابن رسول الله به هواداری تو در معركه دنیا آمدم و در وفاداری به تو به میدان آخرت رفتم در همین هنگام مرغ


روحش از قفس بدن به شاخسار جنان پرواز نمود رضوان الله علیه.